مامانم به برادرم میگه :همراه خواهرت برو مانتَو بخره .....تنهاست...(دوستام نبودن)
برادر:خاک تو سرش یه دوست پسرم نداره باهاش بره!!!!
چهار شنبه 9 بهمن 1392برچسب:,
|
برای همجنسهایم واقعا متااسفم!!!!!!!!!!!!!میخوان با این حرکتشون چی رو نشون بدن؟تمدن؟؟؟؟؟؟؟؟یا عشق و هوسشون رو؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!
چهار شنبه 9 بهمن 1392برچسب:,
|
گفت :چند هفته پیش با هم دوست شدیم,توآموزشگاه
پس فقط چند هفته است دوستید؟؟!
آره دیگه ,همون هفته ی اول گفت برم خونشون ....
تو هم رفتی؟
خوب آره ,چرا نرم؟ از همون اول که دیدمش مشخص بود کلی مایه دارن,ماشینشو باید میدیدی..,دختر خوشتیپی ام هست, خوب پول تیپ میاره دیگه! منم بهش پیشنهاد دوستی دادم. وقتی وارد خونشون شدم..دهنم باز مونده بود .یه خونه ویلایی تو بهترین منطقه تهران !اتاقش اندازه کل خونه ما بود..
از جلو در اتاق مامانش اینا که رد شدم صدای خرخر باباش میومد,با خودم فکر کردم مرد بیچاره تو خواب نازه و از همه جا بی خبر...
وجدانم قلقلکم میداد,گفتم اگه یه روزی یه دختری داشته باشم که اینجوری دورم بزنه چه احساسی بهم دست میده؟به وجدانم گفتم خفه شو فعلا که دختری در کار نیست تو یه دوست پسری پس امشبو خوش باش...
حالا چند باری رفتم پیشش کلی دوستم داره.. نازمم میکشه,در توهماتش میخواد زنم بشه!!!
پرسیدم دختر خوبیه؟خوب باهاش بمون
گفت: دختر که نیست اما خوبه...!!!! من که حالا حالا ها زن نمیگیرم بخوامم بگیرم باید دوشیزه باشه....
چهار شنبه 9 بهمن 1392برچسب:,
|
دوستت دارمها را نگه میداری برای روز مبادا، دلم تنگ شدهها
را، عاشقتمها را اینجملهها را که ارزشمندند الکی خرج کسی
نمیکنی, باید آدمش پیدا شود.(دکتر علی شریعتی)
چهار شنبه 9 بهمن 1392برچسب:,
|
بعد از چند هفته به تهران میام, صبح حرکت میکنم تا برای ناهار خونه باشم طبق معمول همیشه سوار اتوبوس (ولوو) میشم ....
میدونید که همیشه تو ولوو فیلم می ذارن ولی فیلمایی که مردم اجرا میکنن جذاب تره !!!ولی فکر نمیکردم سر صبحی کسی قصد هنر نمایی داشته باشه ولی گویا دختر و پسر صندلی کناری انگیزه ی بالایی داشتن چون فیلم ولوو بعد یک ساعت و نیم تموم شد و برای اینا تا ترمیناله تهران ادامه داشت.....
من که طبق معمول همیشه خواب بودم, ولی هر از گاهی که از گردن درد بیدار میشدم شاهد تصاویر دیدنی بودم به دوستم گفتم اینا همچنان.. ؟؟اون بیچاره هم که خوابش نبرده بود گفت آره بابا شادن.......
وقتی به تهران میرسم تو تاکسی با خودم فکر میکنم اگه مادریا پدره یکی از اونا میفهمید بچه شون تو ولوو...!!چه حالی میشدن؟فکر میکنم که آدم واقعا نمیتونه خودشو کنترل کنه؟اگه نتونه چه فرقی با حیوانات داره؟فکر میکنم ...دلم برا اون دختر پسره هم انگار میسوزه؟! و همه کسایی که نمیدونن تو زندگی اصلا دنبال چی ان؟
تو دلم میگم من که جای اونا نیستم..خدا رو از اعماق وجودم شکر میکنم که جاشون نیستم ....به دوستم میگم خدا رو شکر این ترم تموم میشه دیگه نیبینیم!!! و گویا خدا رحم کرده که تو این 4 سال تو ولوو کنار کسی نبودم !!!!!!!!!!!
چهار شنبه 9 بهمن 1392برچسب:,
|
استاد محترم و 40 سالمون به دوستم پیشنهاد دوستی داد!!!
دوستم بهش گفت :مگه شما متاهل نیستید؟بچه ندارید؟
با اعتماد به نفس میگه:مگه زن و بچه وبا هستن؟؟؟!!!!
پی نوشت:نتیجه اینکه ارتباط با مرد متاهل گویا فقط یک اشکال دارد آن هم وبای همسرو بچه اش است.پس از حصول اطمینان از سلامت خانواده آن مرد ,ارتباط را شروع کنید
تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان تلخ و شیرینو آدرس redmoon123.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.