مامانم به برادرم میگه :همراه خواهرت برو مانتَو بخره .....تنهاست...(دوستام نبودن)
برادر:خاک تو سرش یه دوست پسرم نداره باهاش بره!!!!
چهار شنبه 9 بهمن 1392برچسب:,
|
برای همجنسهایم واقعا متااسفم!!!!!!!!!!!!!میخوان با این حرکتشون چی رو نشون بدن؟تمدن؟؟؟؟؟؟؟؟یا عشق و هوسشون رو؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!
چهار شنبه 9 بهمن 1392برچسب:,
|
گفت :چند هفته پیش با هم دوست شدیم,توآموزشگاه
پس فقط چند هفته است دوستید؟؟!
آره دیگه ,همون هفته ی اول گفت برم خونشون ....
تو هم رفتی؟
خوب آره ,چرا نرم؟ از همون اول که دیدمش مشخص بود کلی مایه دارن,ماشینشو باید میدیدی..,دختر خوشتیپی ام هست, خوب پول تیپ میاره دیگه! منم بهش پیشنهاد دوستی دادم. وقتی وارد خونشون شدم..دهنم باز مونده بود .یه خونه ویلایی تو بهترین منطقه تهران !اتاقش اندازه کل خونه ما بود..
از جلو در اتاق مامانش اینا که رد شدم صدای خرخر باباش میومد,با خودم فکر کردم مرد بیچاره تو خواب نازه و از همه جا بی خبر...
وجدانم قلقلکم میداد,گفتم اگه یه روزی یه دختری داشته باشم که اینجوری دورم بزنه چه احساسی بهم دست میده؟به وجدانم گفتم خفه شو فعلا که دختری در کار نیست تو یه دوست پسری پس امشبو خوش باش...
حالا چند باری رفتم پیشش کلی دوستم داره.. نازمم میکشه,در توهماتش میخواد زنم بشه!!!
پرسیدم دختر خوبیه؟خوب باهاش بمون
گفت: دختر که نیست اما خوبه...!!!! من که حالا حالا ها زن نمیگیرم بخوامم بگیرم باید دوشیزه باشه....
چهار شنبه 9 بهمن 1392برچسب:,
|
دوستت دارمها را نگه میداری برای روز مبادا، دلم تنگ شدهها
را، عاشقتمها را اینجملهها را که ارزشمندند الکی خرج کسی
نمیکنی, باید آدمش پیدا شود.(دکتر علی شریعتی)
چهار شنبه 9 بهمن 1392برچسب:,
|
بعد از چند هفته به تهران میام, صبح حرکت میکنم تا برای ناهار خونه باشم طبق معمول همیشه سوار اتوبوس (ولوو) میشم ....
میدونید که همیشه تو ولوو فیلم می ذارن ولی فیلمایی که مردم اجرا میکنن جذاب تره !!!ولی فکر نمیکردم سر صبحی کسی قصد هنر نمایی داشته باشه ولی گویا دختر و پسر صندلی کناری انگیزه ی بالایی داشتن چون فیلم ولوو بعد یک ساعت و نیم تموم شد و برای اینا تا ترمیناله تهران ادامه داشت.....
من که طبق معمول همیشه خواب بودم, ولی هر از گاهی که از گردن درد بیدار میشدم شاهد تصاویر دیدنی بودم به دوستم گفتم اینا همچنان.. ؟؟اون بیچاره هم که خوابش نبرده بود گفت آره بابا شادن.......
وقتی به تهران میرسم تو تاکسی با خودم فکر میکنم اگه مادریا پدره یکی از اونا میفهمید بچه شون تو ولوو...!!چه حالی میشدن؟فکر میکنم که آدم واقعا نمیتونه خودشو کنترل کنه؟اگه نتونه چه فرقی با حیوانات داره؟فکر میکنم ...دلم برا اون دختر پسره هم انگار میسوزه؟! و همه کسایی که نمیدونن تو زندگی اصلا دنبال چی ان؟
تو دلم میگم من که جای اونا نیستم..خدا رو از اعماق وجودم شکر میکنم که جاشون نیستم ....به دوستم میگم خدا رو شکر این ترم تموم میشه دیگه نیبینیم!!! و گویا خدا رحم کرده که تو این 4 سال تو ولوو کنار کسی نبودم !!!!!!!!!!!
چهار شنبه 9 بهمن 1392برچسب:,
|
استاد محترم و 40 سالمون به دوستم پیشنهاد دوستی داد!!!
دوستم بهش گفت :مگه شما متاهل نیستید؟بچه ندارید؟
با اعتماد به نفس میگه:مگه زن و بچه وبا هستن؟؟؟!!!!
پی نوشت:نتیجه اینکه ارتباط با مرد متاهل گویا فقط یک اشکال دارد آن هم وبای همسرو بچه اش است.پس از حصول اطمینان از سلامت خانواده آن مرد ,ارتباط را شروع کنید
چهار شنبه 9 بهمن 1392برچسب:,
|
از قــــــبل هم باید حدس مـــــی زدم می روی
“رفـــــــتنــــ ” همیشہ
حتی در دستور زبان فارســـی
“لــــــازمـــ” است…
آلرژی دارید؟ بخندید!
وقتی دچار آلرژی میشوید، سعی کنید خود را در موقعیت خندیدن قرار دهید. شرکتکنندگان در تحقیقی که از سوی محققان ژاپنی انجام شده بود زمانی که به تماشای یک فیلم خندهدار نشسته بودند کمتر دچار حساسیت میشدند اما همین افراد زمانی که به تماشای یک فیلم جدی نشستند، پیاپی عسطه میکردند. خنده موجب عملکرد سریع سیستم عصبی پاراسمپاتیک شما میشود و سبب میشود فرد کمتر دچار حساسیت شود.
۲٫ بدنتان زخم است؟ خوشاخلاق باشید!
خوشرفتاری موجب میشود که زخمهای بدنتان زودتر بهبود یابد. دکتر جانیت کیکلت، استاد روانپزشکی دانشگاه اوهایو معتقد است که رفتار خصمانه و خشونتآمیز، روند بهبود زخمها و کبودشدگیها را افزایش میدهد. اما خوشرفتاری و مثبت اندیشی موجب میشود که میزان واسطه شیمیایی سایتوکین در بدن افزایش یابد. سایتوکین موجب میشود که سلولهایی که برای ترمیم زخم یا هر نقطه آسیبدیده بدن نیاز هستند، در نواحی اطراف زخم، زودتر تکثیر شوند. بنابراین سعی کنید شاداب و سرحال باشید. دوستانتان را با یک دعوت برای شام یا ناهار غافلگیر کنید. به دیدن اقوام و خویشانتان بروید و سعی کنید به مردم کمک کنید. خواهید دید که در مدت کوتاهی خوب میشوید.
۳٫ بیمارید؟ خوشبین باشید!
کنار گذاشتن بدبینی گاهی بیماری شما را تا حد بسیاری بهبود میبخشد. نتایج تحقیقات نشان داده است افرادی که در تستهای خوشبینی نمره خوبی گرفتهاند ۵۵ درصد کمتر از افرادی که همیشه احساس شکست و ناامیدی میکنند در معرض خطر مرگ به خاطر بیماریهای قلبی و عروقی قرار دارند. بنابراین سعی کنید در هر هفته فهرستی از افرادی که سپاسگزارشان هستید مانند دوستان، اقوام و… تهیه کنید. همچنین سعی کنید از ناراحتی و ناامیدی در خصوص نداشتن چیزهایی که هنوز به آنها دست نیافتهاید، خودداری کنید. تمرکز بر حس سپاسگزاری موجب میشود که نگاه مثبتی به زندگی داشته باشید.
۴٫ دنبال تناسب اندامید؟ تصویرسازی کنید!
در ذهن خود تصویری از ورزشها و نرمشها را تداعی کنید تا روند بهبودتان سریعتر شود. دانشمندان دانشگاه کلیولند آمریکا معتقدند که تنها ساختن تصویری ذهنی از بلند کردن وزنه و یا وزنهبرداری موجب میشود که ماهیچههای قویتر داشته باشید و روند بهبودتان سریعتر شود. در تحقیقات دانشمندان دانشگاه کلیولند مشخص شد مردانی که تنها در ذهن خود تصویری از ورزش و وزنهزدن برای عضله دوسربازو ساختهاند حجم ماهیچهای آنها بدون اینکه حتی یک کیلوگرم وزنه زده باشند به اندازه ۱۳ درصد افزایش یافته است. بنابراین هر روز برای ۱۵ دقیقه در ذهن خود تصور کنید که ماهیچه آسیبدیدهتان را نرمش میدهید. تمام جزییات ورزش را در ذهن خود تصویر کنید. هر فشاری را که به ماهیچهتان وارد میشود، در ذهن تصویر کنید. انبساط و انقباض ماهیچهتان را هم همینطور. اینکار را انجام دهید و تاثیر آن را ببینید.
۵٫ کارتان حساس است؟ موسیقی گوش کنید!
وقتی در جاده در حال رانندگی هستید و چشمانتان از فرط خستگی قرمز میشود، رادیوی اتومبیلتان را روشن میکنید. محققان ژاپنی معتقدند موسیقی گوش کردن زمانیکه در حال انجام کارهای روزانهتان هستید، موجب میشود کمتر احساس خستگی کنید و کارتان را دقیقتر و با حوصله بیشتری انجام دهید.
موسیقی موجب میشود بدنتان به درخواستهای استراحتی که از مغز صادر میشود، پاسخ دهد. همچنین موسیقی برخی احساسات بیحاصل و خستگی آفرین را در نطفه خفه میکند و موجب میشود بر سختی کارتان غلبه کنید. بنابراین هنگامیکه فردای یک شب شلوغ و پر از مهمان در آشپزخانه مشغول شستشوی ظرفها هستید ضبطصوت خانه خود را روشن کنید و با فراغ بال به کارتان ادامه دهید.
منبع : عصرایران
چهار شنبه 20 آذر 1392برچسب:,
|
مــراقب باش پا بر روی چشمانم نگذاری …
این چشمها هنوز …
نگرانند برای تو !
چهار شنبه 20 آذر 1392برچسب:,
|
ریاضی وار هم که نگاهت کنم …
” تــو “
نه در مثلث عشق جا مــی شوی ،
نه در دایــره ی تاریخ ،
نه در چهـار ضلعی هیچ پنجره ای !
تــو
روز به روز بـزرگ تر از هر هندسه ای مـــی شوی …
برعکس ِ من ،
که به حسابــم نمیآوری …
خودت ، اصلا حساب نمـــی شوی .
تــــو
بیشتر از انگشتان دست ِ منـــی …
خیــــلی بیشتر !
چگــونه بشمارمت ؟!
چهار شنبه 20 آذر 1392برچسب:,
|
چه دلمان بخواهد،
چه دلمان نخواهد،
خدا یک وقتهایی دلش نمیخواهد،
ما چیزی را که دلمان میخواهد
داشته باشیم…
چهار شنبه 20 آذر 1392برچسب:,
|
امروز تو اوتوبوس بودم یه بنده خدا سی متر دنبال اوتوبوس دویید رسید بهش.
راننده گفت:میخوای سوار شی؟
یارو گفت:نه فقط میخواستم سفر خوشی براتون آرزو کنم!
رانندرو میگی
مارو میگی
….
بعد راننده گفت:خوب حالا سفر خوشیو آرزو کردی برو…! درو نزد رفت!
یارو رو میگی
ما
راننده
شنبه 16 آذر 1392برچسب:,
|
براے دل خـــودم مے نویسم …
براے دلتنگــےهایــم
براے دغدغــہهاے خـــودم
براے شانہ اے کہ تکیہ گاهــم نیستــــ !
براے دلے کہ دلتنگم نیست …
براے دستے کہ نوازشگــ ـــر زخـمهایم نیست …
براے خودم مے نویســـم !
بمیـ ــرم براے خـ ـودم کہ اینقـــدر تنهاستـــ !.!.
شنبه 16 آذر 1392برچسب:,
|
تو چه میدانی
حال و روز
کسی را که دیگر هیـــــــچ
نگاهی
دلش را نمیلرزاند..؟!
شنبه 16 آذر 1392برچسب:,
|
خدایا به حد کافی خیال بافتم
و تنم کردم
یکم واقعیت شیرین لطفا!
شنبه 16 آذر 1392برچسب:,
|
خدایا…
قسمت و حکمت بماند برای آنها که درکش میکنند…
برای من نفهم فقط معجزه کن!
شنبه 16 آذر 1392برچسب:,
|
فقط باش…
همین که هستی کافیست…
دور از من…
بدون من…
چه فرقی میکند؟؟
گل میخری؟ خوب است …
برای من نیست ؟؟
نباشد…
همین که رختمان زیر یک آفتاب خشک میشود کافیست…
دلخوشم به این حماقت شیرین..
شنبه 16 آذر 1392برچسب:,
|
فقط باش…
همین که هستی کافیست…
دور از من…
بدون من…
چه فرقی میکند؟؟
گل میخری؟ خوب است …
برای من نیست ؟؟
نباشد…
همین که رختمان زیر یک آفتاب خشک میشود کافیست…
دلخوشم به این حماقت شیرین..
عشق یعنی جسم و جانم مال تو / عشق یعنی پرسش از احوال تو / عشق یعنی از خودم من خسته ام / عشق من ، به تو دل بسته ام .
روز اول خیلی اتفاقی دیدمت...
روز دوم الکی الکی چشمهام به چشمت افتاد...
هفته بعد دزدکی بهت نگاه کردم...
ماه بعد شانسی به دلم نشستی
و
حالا سالهاست یواشکی دوست دارم
دو شنبه 11 آذر 1392برچسب:,
|
دلم میخواهد امشب زمان ثابت بشود ؛
عقربه های ساعت از حرکت بایستند ،
آدم ها مجسمه وار خشکشان بزند ،
و من تنها موجود دارای حرکت بشوم !!
دوچرخه ای بردارم ؛
و در دل تاریکی به دل خیابان های خلوت بزنم ،
و فقط به آدم های خشک شده بنگرم ...
و حالت هایشان را در آخرین ثانیه ی تکاپو ...
دوست دارم ببینم ؛
می خندیدند یا گریه می کردند ؛
در جمع بودند یا تنها بودند ؛
دلم میخواهد ببینم ؛
به زندگی چنگ می زدند یا بی خیال دنیا بودند ...
دلم می خواهد ؛
به تک تک خانه های این شهر ؛
سر بزنم ...
دلم می خواهد آدم ها را بدون ماسک ؛
با واقعی ترین حالت هایشان بنگرم ...
دو شنبه 11 آذر 1392برچسب:,
|
طرحی عجیب می کشم امشب به یاد تو
دل را شکیب می کشم امشب به یاد تو
نعنا و پرتقال که هیچ است ای رفیق
دارم دوسیب می کشم امشب به یاد تو
دل را نتوان گفت که چند است و چگونست
دل از رقیب می کشم امشب به یاد تو
از شوق دیدنت شده ام عین بیستون
خود را صلیب می کشم امشب به یاد تو
فرهاد می شوم و چو مجنون پی ات روان
غم را قریب می کشم امشب به یاد تو
حالی عجیب دارم و دم نمی زنم..!
سیگار و پیپ می کشم امشب به یاد تو
من مات و موازی به افق، هیچ نگویم
شهری غریب می کشم امشب به یاد تو
این شهر من است ، سبز ز پسته اما ، *
دشتی ز سیب می کشم امشب به یاد تو
دارم به هجوم بی تو بودن عادت ..!
حبیب می کشم امشب به یاد تو
دو شنبه 11 آذر 1392برچسب:,
|
دو شنبه 11 آذر 1392برچسب:,
|
می گفتن علف باید
به دهن بزی شیرین بیاد
یه عمری خودمون رو کشتیم
شیرین ترین علف دنیا بشیم
غافل از این که طرف اصلا بز نبود
گاو بود!! :|
پسر: کجایی عزیز دلم؟
دختر: واااای همین الان رسیدم دارم از خستگی مــیمــیرم،
میرم بخوابم کم کم… تو چیکار میکنی عزیزم؟
پسر: من توی مهمونی ام، پشت سرت ایستادم!
.
.
.
پیش از آن که با استاد مــَچ شوی / لحظه ی امتحان دادنت ناگزیر می شود!
آی سرکوفت و ضد حال همیشگی / ناگهان چقدر زود آخر ترم می شود!
.
.
.
رفتم دم مغازه به فروشنده می گم قرص پشه داری؟
می گه واسه کشتنش می خوای؟
پـَـ نه پَــ، برای سردردش می خوام!
يادمون باشه که هيچکس رو اميدوار نکنيم بعد يکدفعه رهاش کنيم ،
چون خورد ميشه ميشکنه و آهسته ميميره...
يادمون باشه که قلبمون رو هميشه لطيف نگه داريم
تا کسي که به ما تکيه کرده سرش درد نگيره ...
يادمون باشه قولي رو که به کسي ميديم عمل کنيم ...
يادمون باشه هيچوقت کسي رو بيشتر از چند روز چشم به راه نذاريم
چون امکان داره زياد نتونه طاقت بياره ...
يادمون باشه اگه کسي دوستمون داشت بهش نگيم برو نميخوام ببينمت
چون زندگيش رو ازش ميگيريم......
یک شنبه 10 آذر 1392برچسب:,
|
چشمانت را با نگاه کسی آشنا کن که زندگی را درک کند
سرت را روی شانه های کسی بگذار که از صدای تپش قلبت تو را بشناسد
آرامش نگاهت را به قلبی پیوند بزن که بی ریاترین باشد
لبخندت را نثار کسی کن که دل به زمین ندتده باشد
رویاهایت را به چهره کسی تصور کن که زیبایی را احساس کند
چشم به راه کسی باش که تو را انتظار کشیده باشد
عاشق باش اما عاشق کسی که تک تک سلول هایش
تقدس عشق را درک کنند
یک شنبه 10 آذر 1392برچسب:,
|
پاییز رو دوست دارم چون خودمو به خودم نشون می ده
هوای ابریش که مثه روزای من تیره و تار
ریزش بارونش مثه اشکای خسته من که تو خلوتم می ریزن
افتادن برگای زردش و خسته که منو یاد غرورم می ندازه که به پاش ریختم
و صدای برگاش که زیر پاهام بصدا در میان که اونم من به یاد شکستن دلم میندازه
و احساس تنهایی نمی کنم
یک شنبه 10 آذر 1392برچسب:,
|
تنها یک لحظه بود که روی پل دوستی قرار گرفتیم
درس خواندیم,شیطنت کردیم,عاشق شدیم و...
وسپس هر یک با کوله باری از آرزو و خاطره
در ابری محو شدیم...
و دیگری حتی به ما اجازه نخواهد داد
که طول پل را بپیماییم...
و از یکدیگر یاد کنیم و بس...
مردها
را با سیبیل هایشان می شناسند...
با قطر بازوهایشان
با کلفتی صدایشان
با جیب های خالی یا پرشان
با کفش های کهنه
با اتومبیل آخرین مدلشان...
اما کسی مردها را با قلبشان نمیشناسد
قلبی که پشت غرور مردانگی شان پنهان شده
قلبی که بزرگتر از قلب کوچک شماست
قلبی که می افتد...از دست ظریفی
قلبی که...میشکند آرام و بی صدا
صدای شکستنش پشت صدای مردانه شان
به گوش هیچ ظریفی نمیرسد
شیارهای لاجوردی ذهن
ودهکده ی کلبه های جنگلی.
براده های زنگ زده ی خواب من درحنجره ی واژگون کاغذ.
رویای جنگل.
پل شیشه ای کودکانه به بلوغ ارغوانی پنجره.
ظهورچشمهای نیلی خدادرآمیزش آسمان ودریا.
حس شعری مبهم.
شاعری که شعرهایش درمن آبستن شد.
اوکه رفت بایدمیرفت.
آن که رفت پیش خدامقدس رفت.
آن که رفت سوی عشق تازه تربیهوده رفت.
لایق نبود.
آن که دل بست به دریای چشمهای من دل به سراب بست
وچه تشنه.
آن که رودخانه ی قلبم رافهمیددریایی شد.
شبهای آغشته به الکل.
آرامبخش.
مخدر.
اوکه رفت بایدمیرفت.
هرچندبیهوده.
هرچندهرز.
بایدمیرفت.
شنبه 9 آذر 1392برچسب:,
|
پناه بعضیا آسمونه ، پناه بعضیا جاده اس ، پناه بعضیا دریاس ، .....
دنیای بعضیا یه چشمه اس ، دلای بعضیا یه دریاس ، یه دریا مهربونی ، یه دریا عشق ،....
ولی پناه این همه مهربونی کجاست؟
اصلا پناه یعنی چی؟
مگه همه پناه دارن؟
یعنی همه یه جایی رو دارن که وقت بی کسیا و دل تنگیاشون بهش پناه ببرن ؟.....
همه رو نمی دونم !....
یعنی ؛ آخه راجه به خیلیا خیلی چیزا رو نمی دونم !
ولی این و می دونم هرکسی دوست داره یه جای امن و آروم داشته باشه ،
و هرکسی این جای امن و آروم رو یه جور تعبیر می کنه ،....
من بهش میگم پناه ......
راستی پناه تو کجاست؟
خونه ی یه مهربون ؟ آغوش گرم یه آشنا ؟
صدای قلب یه دوست ؟
یا یه تپش پر از اضطراب ؟
شایدم آسمون یا ماه .....
شایدم فرشته ها ....
آخه می دونی اونا آسمونی ان ، دوست داشتنی ان ، مهربونن .....
قلباشون شفافه ،.... دنیاشون بلوریه .... بلور دلاشون زیر نور ماه می درخشه ...
راستی پناه تو کجاست ؟
پناه تو این دنیاست ؟ یا آسمونش؟
شایدم جاده ها ....
آخه نمی دونی راه رفتن تو یه جاده ی شلوغ چقدر آرومه .....
اینکه اگه احساس کنی یه جایی تو این دنیا آرامش داره ،.....
حتی اگه اون پناه یه جای پر سر و صدا باشه ،
وقتی تو اون جایی و ازش آرامش می گیری ، آرومه .....
اگه دریا پناه کسی باشه ، حتی وقتی هم طوفانیه ، هر موجش یه دنیا لذته ....
ولی تا حالا به یه پناه همیشگی فکر کردی ؟
تا حالا به این فکر کردی که هر جایی که میشه پناهت ،....
تا یه مدتی پناه مهربونی می مونه ....
و کم کم از آرامشی که کنارش داری ، کم میشه .....
تا حالا فکر کردی اوج آرامش کجاست ؟
چرا پناه تو اون اوج نباشه ؟
اگه اوج آرامش دنیا پناهت باشه ،
تا همیشه یکی هست که مهربونه ، .....
یکی هست که دوستت داره ، .....
یکی هست که او ج مهربونیاشو برا تو گذاشته ،.....
یکی که همیشه به فکرته .....
یکی که هیچوقت ازت خسته نمیشه .... یکی که هیچوقت ازش خسته نمیشی ...
اون پناه یه مهربونه ....
یه مهربون با یه خونه گرم و آشنا ،
توی خونه اش یه دریا داره به وسعت دل همه عاشقا ....
آسمون خونه اش یه ماه مهربون داره ...
جاده نداره ، جون اینجا مقصده .
دیگه نیازی نیست راه بری و بازهم بری تا به یه پناه برسی ....
تو حیاط خونه اش یه نردبون داره که میرسه به آسمون ....
بالای اون نردبون یه آسمون ستاره اس ....
شاید اونجا ، همون بالاها .... یه اوجه ... اوج یه آرامش ....
می دونی ، آسمون عرش خداست....
و می دونی بهترین پناه کجاست ؟
خونه ی اون مهربون ..... آخه اون ، آسمونیه ....!
و آنوقت خوب می فهمی پناه دنیا کجاست؟
چرا که ؛ رسیدن به خدا یعنی اوج آرامش .
خدا این آغوش گرمت و از ما نگیرررررررررررررررر.....
پنج شنبه 7 آذر 1392برچسب:,
|
فراموشت نمی کنم آنگاه که برای آخرین بار از من پرسیدی:
من و زندگیت یکی را انتخاب کن و من زندگی خود را انتخاب کردم و تو رفتی.
بی آنکه بدانی تو تمام زندگیم بودی.
پنج شنبه 7 آذر 1392برچسب:,
|
بی قرارم امشب...
دلم آغوشت را میخواهد
تا در آن آرام و رام
گوش کنم به صدای قلبت
و زندگی کنم
در هوای نفس هایت
و عاشق تر شوم
و نفس هایم به شماره بیفتند
و بیقرار تر شوم...
دلم میخواهد
باز
تو باشی
و من
همین و بس...!
. .
.
.
.
.
.
.
.
.
.
رسم زندگی این است روزی کسی را دوست داری و روز بعد تنهایی به همین سادگی او رفته است و همه چیز تمام شده مثل یک مهمانی که به آخر می رسد و تو به حال خود رها می شوی چرا غمگینی ؟ این رسم زندگیست پس تنها آوازبخوان
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه نداشتن کسی است که الفبای دوست داشتن را برایت تکرار کند و تو از او رسم محبت بیاموزی .
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه گذاشتن سدی در برابر رودی است که از چشمانت جاری است.
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه پنهان کردن قلبی است که به اسفناک ترین حالت شکسته شده .
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه نداشتن شانه های محکمی است که بتوانی به آن ها تکیه کنی و از غم زندگی برایش اشک بریزی .
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه ناتمام ماندن قشنگترین داستان زندگی است که مجبوری آخرش را با جدائی به سرانجام رسانی .
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه نداشتن یک همراه واقعی است که در سخت ترین شرایط همدم تو باشد .
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه به دست فراموشی سپردن قشنگ ترین احساس زندگی است .
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه یخ بستن وجود آدم ها و بستن چشمها است.
روزگاری در گوشه ای از دفترم نوشته بودم
تنهایی را دوست دارم چون بی وفا نیست
تنهایی را دوست دارم چون تجربه اش کردم
تنهایی را دوست دارم چون عشق دروغین در آن نیست
تنهایی را دوست دارم چون در خلوت تنهاییم در انتظار خواهم گریست و هیچ کس اشک هایم را نمیبیند
اما از روزی که با تو آشنا شدم
از تنهایی بیزارم چون تنهایی یاد آور لحظات تلخ بی تو بودن است
از تنهایی بیزارم چون فضای غم گفته سکوتم تو را فریاد میزند
از تنهایی بیزارم چون به تو وابسته ام
از تنهایی بیزارم چون با تو بودن را تجربه کرده ام
از تنهایی بیزارم چون خداوند هیچ انسانی را تنها نیافریده است
از تنهایی بیزارم چون خداوندتو را برایم فرستاد تا تنها نباشم
از تنهایی بیزارم چون هر وقت در تنهایی گریه می کنم دستان مهربانت را برای پاک کردن اشک هایم کم میاورم
از تنهایی بیزارم چون شیرین ترین لحظاتم با تو بودن است
از تنهایی بیزارم چون مرداب مرده ی تنم با آفتاب نگاه تو جان میگیرد
از تنهایی بیزارم چون کویر خشک لبانم عطش باران محبت لبانت را دارد
از تنهایی بیزارم چون به قداست شانه هایت ایمان دارم.
از تنهایی بیزارم چون تمام واژه های شعرم با تو بودن را فریاد میزند.
از تنهایی بیزارم چون هیچگاه تنهایی را درک نکرده ام
همیشه… همه جا… در هر حال… حضورت را در قلبم حس کرده ام پس بگذار با تو باشم
و عاشقانه در آغوش پر مهر تو بمیرم تا همیشه ماندگار باشم. پس تنهایم نگذار
تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان تلخ و شیرینو آدرس redmoon123.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.